مردی که نبض زمین را می فهمید

به گزارش تور فرانسه، شاید عاقبت بخیری همین باشد.90سال عمر کنی و کل این عمر در جهت درست باشی و بدانی چه می خواهی و برای آن کوشش کنی و هیچ مانعی نتواند متوقفت کند.

مردی که نبض زمین را می فهمید

از همه مهم تر این که نه تنها فرزند زمان خود باشی بلکه بر اساس علم و دانش، اتفاقات آینده را هم پیش بینی و به دیگران هم اعلام کنی چه خطرات و مخاطراتی در پیش است و آنقدر به این پیش بینی اعتقاد داشته باشی که مدام آن را تکرار کنی و هرچند ببینی آنها که باید این هشدارها را جدی بگیرند، به سادگی از کنار آن می گذرند و تو مجبوری با هر اتفاق ناخوشایندی که رخ می دهد، یادآور شوی: گفته بودم به شما. اما چه فایده که مردمان معمولا آن چیزی را باور می نمایند که چشم ببیند یا به عبارتی باید خودشان سرشان به سنگ بخورد، آسیب ببینند تا باور نمایند نباید سر به سنگ بزنند.

حالا که چند روزی است پروفسور کردوانی از جهان رفته، همه آنها که سال هاست هشدارهای او را نادیده و ناشنیده گرفتند و ایران را به سمت خشکسالی و بیابانی شدن بردند، به زبان می آورند که بله! کردوانی گفته بود... اما راستش را بخواهید او دیگر نیست که هشدار بدهد و شاید دیگر کسی هم پیدا نگردد که سواد، جسارت، جرات و پشتکار او را داشته باشد که مدام درباره بی آبی و خشکسالی صحبت کند.

شاید پروفسور کردوانی یکی از آخرین دلسوزان ایران بود که تا آخرین روزهای عمرش کوشش کرد ایران را از خشکسالی و نابودی نجات بدهد.

عشق دوربین نبود

رضا ساکی، فعال رسانه و محیط زیست اما نگاه خوشبینانه تری دارد. او که با فعالیت ها و دغدغه های پروفسور کردوانی از نزدیک آشنا بوده، می گوید: بعضی به او می گفتند عشق دوربین است، برای همین مدام در برنامه های تلویزیونی است و هر برنامه ای او را دعوت کند، می رود. اما واقعیت این است مرحوم کردوانی به رسانه، برد و تاثیرگذاری آن مطلعی داشت. او به برنامه های مختلف می رفت و حرف هایش را می گفت و از این طریق آنها را هم به اهل فن و اهل علم و دانش می رساند و هم به عموم مردم. الان که نیست و دیگر نخواهد بود، ما به گنجینه ای از صحبت های تصویری او دسترسی داریم. حالا که نیست و دیگر باورمان شده دوباره به این کره خاکی برنخواهد گشت، بدون قضاوت یا دلزدگی از حرف هایش، آنها را می شنویم و این بار شاید باورمان گردد او دلسوز ایران بود و اگر از همان اول هشدارهایش را جدی می گرفتند، حتما الان شرایط بهتری داشتیم.

کردوانی علمش زیاد بود و سواد داشت و همه استدلال هایش علمی و دانشگاهی بود. فن بیان خوبی داشت. همه دانستنی های علمی را به زبان ساده بیان می کرد به گونه ای که همه متوجه شوند. می دانست باید حرفش را بزند و به اصل ماجرا بپردازد. برای همین بود که در برنامه های گفت وگو محور مثلا 20دقیقه حرف می زد و اجازه نمی داد مجری سوال دیگری بپرسد یا حرفش را قطع کند. او برنامه را به دست می گرفت چون می دانست باید از موقعیت استفاده کند و واقعیت را بگوید. در چند روزی که از فوت آقای کردوانی می گذرد ویدئوهای زیادی از او وایرال شده و زیاد دیده شده. یکی از آنها ویدئویی است که او در یک برنامه زنده تلویزیونی وسط برنامه بلند می گردد و استودیو را ترک می نماید، چون هرچقدر کوشش می نماید به مجری و دیگر مهمان برنامه واقعیت را ثابت کند، نمی تواند و می رود. می داند نباید وقتش را هدر بدهد یا اجازه بدهد اصولش زیرپا گذاشته گردد.

روزی که کردوانی دو دستی به سرش زد

به ساکی می گویم، شاید همین حضور زیاد در رسانه و تکرار حرف ها بود که گفته هایش را بی اثر یا کم اثر کرد و او می گوید: برای ما که اهل رسانه هستیم این حجم از حضور زیاد و پررنگ شده است اما زنده یاد کردوانی می دانست شاید مردم عادی اتفاقی او را یک بار یا دو بار در رسانه ببینند و پای حرف هایش بنشینند. من به این می گویم زبلی رسانه ای و شناخت رسانه و تاثیر آن. برای همین است که به او صفت وطن دوست می دهند چون هیچ وقت خسته و دلسرد نشد از گفتن و هشدار دادن. چندین سال قبل درباره دریاچه ارومیه هشدار داد که این دریاچه خشک می گردد و عظیم ترین آسیب محیط زیستی در منطقه شکل می گیرد اما کسی حرف های او را جدی نگرفت. البته این در کشورهای دیگر هم هست که هشدار فعالان محیط زیست جدی گرفته نمی گردد چون مسؤولان و مردم، زمانی اتفاقی را باور می نمایند که آن را به چشم ببینند؛ مثلا اگر کسی بیاید و بگوید با این روشی که در پیش گرفته اید، دو سال دیگر در فلان جا سیل جاری می گردد، کسی حرف او را جدی نمی گیرد اما وقتی سیل آمد، مردم سیل را جدی می گیرند.

چند سال قبل پروفسور کردوانی در برنامه ای که مجری آن آقای رشیدپور بود، دو دستی به سرش زد و درباره نحوه کاشت گندم هشدار داد. این به سر زدن از ناخودمطلع او می آید که می داند قرار است چه اتفاقات تلخی برای محیط زیست ایران و آب های زیرزمینی و آب های جاری رخ دهد. اما همان زمان هم کسی هشدار او را جدی نگرفت. با همه اینها من به آینده و راهی که مرحوم کردوانی معین کرد، امیدوارم. بیشتر کلیدواژه های محیط زیستی، آب، خشکسالی و... به کردوانی، حرف ها و کتاب های او می رسد. این برای نسل امروز و آیندگان خوب است، جهت را به آنها نشان می دهد و این امید را هم ایجاد می نماید که اگر بعد از این کارشناس یا فعال محیط زیستی هشداری داد آن را جدی بگیریم. شاید مثلا از 10هشدار پنج تای آن عملی گردد و بقیه نگردد و این نباید باعث گردد هشدارها جدی گرفته نشوند. اتفاقا خوب است یک اتفاق پیش بینی نشده، عملی نمی گردد شاید کارهایی که صورت گرفته جلوی بروز آن را گرفته است.

نابغه دغدغه مند

پروفسور کردوانی، متولد گرمسار در یک خانواده زمین دار و کشاورز عظیم شده بود. او نابغه ای بود که از نبوغش برای دغدغه های مردم استفاده کرد. درسی که به کار زمین و کشاورزی بخورد را خواند. برای تحصیل به آلمان رفت و با برترین نمرات مدرک گرفت. با این که می توانست در اروپا و آمریکا بماند، به ایران برگشت چون باورش این بود که از علمش برای آبادی کشورش باید استفاده کند.کشاورزی و حال خوب یا بد خاک در ناخودمطلع و در ذاتش بود. برای همین انگار نبض زمین را می فهمید و می دانست حال زمین ایران خوب نیست. مدام به وزارتخانه های مختلف می رفت و با مدیران آنجا صحبت و گاهی هم آنها را متقاعد می کرد که چه کاری باید بنمایند. خستگی ناپذیر بود و بیان طنزی هم داشت که به دل می نشست. به ساکی می گویم، می توانست در همه این سال ها که کوشش می کرد، سازمانی مردم نهاد راه اندازی و خودش اصلاحات را در بعضی جاها آغاز کند که می گوید: تحصیلکرده و مطلع بود اما مرد تشکیل سازمان مردم نهاد و تشکل های مردمی نبود. این جور کارها راه و رسم خودش را دارد که پروفسور کردوانی یا حوصله آنها را نداشت یا به نظرش تاثیر چندانی نداشتند. اما شاگردانی تربیت کرد که حتما ادامه دهنده راهش خواهند بود.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه خبرنگاران

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 2 شهریور 1400 بروزرسانی: 2 شهریور 1400 گردآورنده: tour-france.ir شناسه مطلب: 1297

به "مردی که نبض زمین را می فهمید" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مردی که نبض زمین را می فهمید"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید